تنهایی و سکوت و غم و اضطراب ها
راهی دراز و سختی این انتخاب ها
چشم تو و حکایت یک التماس گرم
قلب من و تحمل رنج و عذاب ها
فرقی نمی کند چه قدر عاشق منی
کو حال عشق و حوصله ی پیچ و تاب ها
با هر قدم به فاصله نزدیک تر شدیم
سودی نبرد قلب تو از این شتاب ها
شرمنده ام که با تو تعارف نمیکنم
دل کندم از قشنگی رنگ و لعاب ها
دلخور نشو اگر به تو عادت نمیکنم
خو کرده ام به خلوت خود مثل خواب ها
شاید اگر به عشق دلی اعتقادی داشت
سنگین نمی شد اینهمه جرم این طناب ها....
نظرات شما عزیزان: